Friday, October 30, 2009

مرا زیستن مسیح است


جمعه ای دیگر از راه رسید.آماده میشوم تا به جلسه هفتگی مطالعه کتابمقدس بروم. چند وقتی است مطالعه کتاب اعمال رسولان را شروع کرده ایم. امروز قرار است به باب 9 یعنی به قسمتی که در مورد تغییر زندگی پولس است بپردازیم. زندگی پولس همیشه برایم جالب بوده. ایماندار جالبی است. اهداف، رویاهایش، و نحوه زندگی روحانیش همیشه برایم الهام بخش و ره گشا بوده است. دوست دارم در مورد او ساعتها سخن بگویم و مطلب بنویسم اما نمیخواهم شما را خسته کرده باشم. یک هفته ای است که آیه ای از رساله به فیلیپیان ذهنم را به خود مشغول داشته که امروز میخواهم در مورد آن مطلب کوتاهی را برایتان بنویسم، امیدوارم که این نوشته باعث برکت شما بشود. در فصل 1 آیه 21 اینطور میخوانیم: "زیرا که مرا زیستن مسیح است و مردن نفع" و بعد در آیه 23 میافزاید: "زیرا در میان این دو سخت گرفتار هستم ..." در واقع میخواهد بگوید "بین دوراهی گیر کرده ام، اشتیاق دارم که این زندگی را ترک کنم و با مسیح باشم که خیلی بهتر است." حکایت عجیبی است! اگر ما در دوراهی مرگ و زندگی قرار بگیریم چه خواهیم کرد؟ بی شک زندگی و حیات را انتخاب خواهیم نمود. درستش هم همین است. مگر نه اینکه بدنیا آمده ایم تا زندگی کنیم. شاید بگویید نه، بدنیا آمده ایم تا در نهایت بمیریم. خوب این هم بخشی از حقیقت است. البته بعضی مواقع مرگ اجتناب ناپذیر است، اما اگر قرار باشد که بین این دو یکی را انتخاب کنیم، فکر میکنم اکثریت ما زندگی را انتخاب خواهیم کرد. بشر برای اینکه بتواند لحظه ای، هر چند کوتاه به عمر خود بیفزاید حاضر است دست به هر تلاشی بزند. برای زیستن حاضر است تمام هستی و نیستی خود را فدا کند. دوست عزیز زندگی با تمام تلخیهایش شیرین و با ارزش است. مسیح نیز جان گرانقدر خود را بر صلیب فدای ما انسانها نمود تا با ایمان به کار نجاتبخش او حیات جاودانی بیابیم. پس مسیح آمد تا ما نمیریم بلکه زندگی و حیات خود را به گونه دیگری ادامه دهیم. یادم می آید سالها قبل فیلمی از "سوزان هیوارث" دیدم به نام "میخواهم زنده بمانم". فیلم جالبی بود! این فریاد هر انسان دردمندی است که میخواهد به حیات خود ادامه دهد. پیتر فالک در فیلم "بادبادک" در صحنه آخر فیلم، وقتی که مرگ به سراغ عزیزترین شخص زندگیش می آید، میله ای آهنین به دست میگیرد و از فرط حزن و اندوه صدها بلکه هزاران شیشه اتومبیل پارک شده در خیابان را میزند و خورد میکند. تا به حال نشنیده، نخوانده و ندیده ام کسی از مرگ داوطلبانه استقبال کند. البته همانطور که گفتم ممکن است در شرایطی گرفتار شویم که چاره ای جز تسلیم شدن به مرگ نداشته باشیم. در طول جنگها همیشه شاهد بعضی جانفشانیها بوده ایم همینطور در طول تاریخ شاهد بعضی جنبش ها و حرکتها بوده ایم که انسانها برای نیل به آرمان خود حاضر میشوند که حتی از جان خود نیز بگذرند، البته به شرطی که بتوانند تا آنجا که امکان دارد مخالفین خود را نیز از بین ببرند. منتهی در اینجا پولس نمیخواهد برای از بین بردن دیگران به استقبال مرگ برود. برای پولس علت بودنش تنها مسیح است و بس! بدون مسیح و خدمت به او دلیلی بر بودن خود نمی یابد. ببینید این نکته بسیار حائز اهمیت است. بودن با مسیح هدف و انگیزه اصلی او از زندگی است. مقصود پولس از زندگی فقط مسیح بود. اگر هستم بخاطر مسیح است و اگر مسیح نیست این زندگی چه ارزشی دارد؟ او میخواهد به جایی برود که مسیح آنجاست. سوالی که در این جا پیش می آید این است که آیا ما نیز چنین تجربه و شناختی را از مسیح داشته ایم که حاضر باشیم همچون پولس، هدف از زندگی خود را تنها، بودن با مسیح بدانیم؟ دوستان عزیز بیایید تصمیم بگیریم که دیگر با زندگی روحانی خود بازی نکنیم. بیایید آن جایی باشیم که مسیح خداوند در آنجاست. بیایید با پولس هم صدا شویم و بگوییم: "زیرا که مرا زیستن مسیح است" ماران آتا

No comments:

Post a Comment