Monday, May 3, 2010

بیایید یکدیگر را بپذیریم

برایم همیشه جالب بوده که چرا بنی اسرائیل نمیتوانستند به راحتی درس روحانی را که خدا میخواست به آنها بدهد یاد بگیرند

زمانی که در مصر و در بندگی بودند، عاقبت فهمیدند که باید نزد آفریننده خود فریاد برآورند تا رهایی برایشان فراهم شود. این بود که فریاد زدند . خدا نیز با محبت ابدی و ازلی خود راه مفری را برایشان فراهم نمود. موسی را که برای چنین موقعیتی آماده  کرده بود دعوت نمود تا بیاید و اراده او را در زندگی بنی اسرائیل عملی سازد 

اینکه آنها چقدر دعوت الهی را درک کرده بودند و یا اینکه چقدر با آفریننده خود زندگی میکردند و اینکه چقدر شناخت از او داشتند و یا به چه میزان موسی را به عنوان رهبر زمینی خود میپذیرفتند موضوع پنهانی نیست. از همان ابتدا با موسی مشکل داشتند. رهبری و رئیس بودن یکی از مشکلاتی بود که نه تنها آنها با آن دست به گریبان بودند امروز نیز این بلای است که کلیسای مسیح را نیز آلوده نموده است. به هر حال اکثریت ما میخواهیم که مقام اول را در همه امور داشته باشیم و تصمیم گیرنده اصلی ما باشیم. باور کنید همه ما در عمق وجودمان این است که کمتر از مقام اولی شایسته و برازنده من نیست. کسی نمیخواهد نفر دوم، سوم  
و چهارم باشد. کسی نمیخواهد در بدن مسیح آن انگشت کوچک باشد 

بیایید با خود روراست باشیم و خود را بیازماییم. خدا ما را در این بدن یعنی کلیسا در چه جایگاهی قرار داده؟ دعوت او از ما چیست؟ تنها آنجاست که ما میتوانیم اراده خدا را به نحو احسن انجام دهیم

اتحاد و هماهنگی در بدن، با حرف و حدیث بدست نمیآید بلکه در عمل. اراده خدا تحت هر شرایطی انجام خواهد شد گرچه ممکن است به تاخیر بیفتد آن هم برای اینکه او میخواهد ما محروم نشویم و در ایمان رشد کنیم. قوم بنی اسرائیل بالاخره دست خدا را در زندگی رهبرشان موسی دیدند و او را باور کردند یا لااقل برای مدتی او را پذیرفتند

هیچ شده که فکر کنید چرا در آغاز ایمان اینقدر سرزنده و شاد و خرم و فعال هستیم. اصولا در آغاز هر کاری اینگونه هستیم ولی بعد از مدتی آن روحیه اولیه خود را از دست میدهیم و نه تنها بعضی مواقع مفید واقع نمیشویم بلکه مانع ادامه کار خدا نیز میشویم

رفتن به یک پیک نیک همیشه توام با شادی است ولی اگر پیک نیک بیش از چند روز طول بکشد خسته میشویم و میخواهیم به خانه برگردیم یعنی به زندگی عادی خودمان به مکانی که به آن عادت کرده ایم. دلمان برای خانه و کاشانه و امکانات و شرایطی که داشتیم تنگ میشود

قوم اسرائیل بعد از دیدن آن همه معجزه و بلایایی که بر سر مصریان آمد، نمیدانم چطور توانستند خدا را فراموش کنند. آنها دیدند که چگونه خدا آنان را با بازوی قوی، ثروتی انبوه و جمعیتی بیشمار از مصر خارج کرد. اما از درک اراده خدا بازماندند ولی از با هم بودن مسرور و خرسند بودند. لطفا خروج 12: 31-36 و 37-42 را بخوانید. بعد از 430 سال توقف در مصر بالاخره به راه افتادند. چه بیداری عظیمی! چه شادی وصف ناپذیری! سرود مریم خواهر موسی در باب 15 کتاب خروح چقدر عالی و باشکوه است. برکات الهی یکی بعد از دیگری برایشان فراهم بود. تبدیل آب تلخ به آب نوشیدنی، آمدن "من" از آسمان، آمدن آب از صخره، پیروزی بر همه دشمنان، حضور خدا در کوه سینا، دادن ده فرمان، و و و. چقدر عالی هر روز برکت جدیدی نصیبشان میشد. ولی به علت عدم درک اراده خدا و زندگی نکردن با او، و چون از زندگی روحانی تنها به دنبال راحتی و خوشی و برکات و معجزات بودند وقتی موسی برای چند روزی از میانشان رفت بلافاصله گوساله طلایی را ساختند و به پرستش آن به عنوان خدا پرداختند. آیا باور میکنیم؟ انسان متعجب میشود. چطور به این زودی کارهای عظیم خدا را فراموش کردند. دیدن صحنه پرستش گوساله طلایی توسط قوم خدا دردناک است. دیدن سازش مومنین به مسیح با دنیا و آلوده شدن آنها به شیوه های دنیوی وافعا دادناک است

عدم شناخت آنها از کار خدا و دعودت الهی که از آنها و خادم خدا موسی شده بود باعث شد تا این لیاقت و شایستگی را نیابند تا وارد سرزمین موعود شوند . آن برکت عالی و عظیم روحانی را از دست دادند. غرغر و شکایت ها و ایراد گرفتن ها و تهمت ها و انگهای متفاوت به موسی و هارون و دیگران زدن، باعث شد که خدا در مورد آنها تعمق کند. او آنها را دوست داشت و نمیخواست هیچ یک تلف شوند. آیا خدا دست از آن بیداری و برکت عظیم برداشت؟ هرگز! اما آخر با چه افرادی میشود اراده خدا را در بیداری روحانی به انجام رساند. با عده ای ایماندار سرد، ولرم، بی تفاوت و جسمانی و نفسانی؟ آن نسل نتوانست با آن روحیات وارث آن برکت شود. خدا آنها را دوست داشت پس فرصتها به آنان داد. شروع به گرداندن آنها در آن حوالی نمود تا بلکه به خود آیند و هر چه زودتر وارد برکت الهی شوند و با چشمان خود نه تنها شاهد آن بیداریی عظیم باشند بلکه خود نیز در شتاباندن آن سهمی داشته باشند. ولی چه حیف که این گردش و تور سیاحتی چند روزه چهل سال طول کشید تا شاید آنها بیاموزند آنچه را که خدا میخواست. اما نیاموختند

اگر برای بیداری روحانی قوم، نژاد، ملت و کشور خود دعا میکنیم این عالی است اما بیایید با پذیرش یکدیگر، با پذیرش دعوتهای هم، با پذیرش تفاوتهای هم، با پذیرش جایگاه متفاوتمان در بدن مسیح ملکوت او را بشتابانیم. والا ممکن است ما نیز در زمان و نسل خود شاهد این بیداری نباشیم. البته خدا ما را نیز مانند قوم بنی اسرائیل به گردش و تور سیاحتی خواهد فرستاد. خدا فیض بدهد اگر به این گردش فرستاده شدیم آن درس الهی را بیاموزیم.  ما همه فرزندان یک پدر هستیم و یک هدف بیش نداریم، باید اجازه بدهیم که خدا جایگاه ما را در بدن مسیح مشخص کند و آن وقت به اراده او گردن نهیم و به زندگی روحانی خود با آگاهی از اراده خدا بپردازیم تا ملکوت اورا بشتابانیم

No comments:

Post a Comment