سالها شاهد بوده ام که چگونه بعضی از ایمانداران به جای شادی در زندگی روحانی شان همیشه خود را زیر قصاص دیده و بر سر هر موضوعی خود را مقصر دانسته اند. کلام خدا میفرماید: "پس هیچ قصاص نیست بر آنانی که در مسیح عیسی میباشند." حال باید این سوال را از خود بپرسیم، پس چرا ما اینقدر خود را در هر امری محکوم میکنیم. چرا همیشه به دنبال این هستیم که گناهی را در خود و دیگران بیابیم؟ انگار نمیتوانیم شادی خداوند را بدون احساس گناه و مقصر بودن تجربه کنیم. اجازه بدهید کمی بیشتر این مطلب را توضیح بدهم. وقتی در حالت محکومیت خود بسر میبریم همیشه موضوعی داریم تا از آن توبه کنیم و در نتیجه بعد از توبه، شادی خداوند را بار دیگر میتوانیم تجربه نماییم. ولی جالب است که بعد از چند صباحی مجددا در آن حالت گرفتار میشویم (یعنی زیر بار گناه و محکومیت) و این چرخه دائما ادامه مییابد. در نتیجه آزادی را که خداوند به ما بخشیده نمیتوانیم بچشیم و همیشه زندگی روحانی ما مانند دریایی طوفانی در تلاطم است
کلام خدا را میخوانیم که میفرماید: "تو و اهل خانواده ات نجات خواهید یافت" ما نیز به کمتر از این راضی نمیشویم. بالاخره کلام خداست، در این که دیگر شک نداریم. این وعده خداست "تو و اهل خانواده ات"! ما شروع به دعا میکنیم ولی اتفاقی نمی افتد. خانواده ما هنوز بی ایمان هستند و توبه نمیکنند. چه احساسی در آن لحظه به ما دست میدهد به خصوص وقتی سالها دعا میکنیم و هیج توبه ای نمیبینیم
شخصی در کلیسا از برادران و یا خواهران ما و یا از دوستان و آشنایان ما بیمار میشود! همه ما بسیج میشویم و برایش دعا میکنیم. مطمئنا ما ایمان داریم. شخص بیمار هم اگر ایماندار است ایمان شفا را دارد، یا اگر ایماندار نیست لااقل دو نفر در این گروه دعا پیدا میشوند که ایمان دارند. اما شفای دیده نمیشود و آن شخص از میان ما میرود. چه حالتی به ما دست میدهد. غالبا به دنبال بی ایمانی در جمع مومنین میگردیم. به دنبال این هستیم که کسی را بیابیم تا تمام تقصیرها را به گردن او بیندازیم. لابد شخص بیمار ایمان شفا را نداشت. او فکر میکرد که دارد! یا شاید ایمانداران ایمان نداشتند. باید کاری بکنیم تا ایمانمان، تعالیم مان و موعظاتمان زیر سوال نرود. نمی توانیم خدا را مقصر قلمداد کنیم. پس اگر مقصری وجود دارد باید او را در بین خودمان جستجو کنیم. مگر آدم همین کار را نکرد! وقتی خدا از او پرسید: "این چه کاری بود که کردی و از میوه درخت خوردی؟" گفت من کاری نکردم. من مبرا از هر خطای هستم. این حوا بود که میوه را به من داد، او تقصیر را گردن حوا همسرش انداخت. همیشه به دنبال این هستیم که کسی را مقصر قلمداد کنیم چون در آن صورت است که بار سنگین آن واقعه و ظاهرا شنیده نشدن دعاهایمان توجیح میشود. بالاخره همیشه گفته ایم، میگوئیم، تعلیم داده ایم و میدهیم که خداوند شفا دهنده است و شفا نان فرزندان است. همه اینها درست! من نیز به آنها ایمان کامل دارم. اما وقتی شفا رخ نمیدهد چه باید کرد. دقت کنید! فکرنکنید که قصد دارم در این نوشته ایمان شما را تضعیف کنم. نه هرگز! بلکه قصد دارم کلام خدا را آنگونه که هست بازگو نمایم و ایمان شما را تقویت کنم. حال که جواب دعاهای خود را نگرفته ایم یا شاید فکر میکنیم که نگرفته ایم چه باید کرد؟ ادامه دارد
Thursday, May 13, 2010
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment