Thursday, November 4, 2010

راستی! چرا آن روز به کلیسا رفتی؟

برادر عزیزم امروز پنج روزاست که جسم نازنینت در دل سرد خاک زمین خفته است. مردم در سراسر دنیا هنوز مثل سابق به زندگی خود ادامه میدهند، بعد ازرفتن تو انسانهای دیگری نیز در خون خود غلطیدند. واقعا به کدامین گناه کشته شدی. به کدامین گناه جسم نازنین تو اینگونه تکه پاره شد. آن زمان که آن شیاطین، آن دژخیمان که اسم خود را انسان نهاده اند به خانه خدا حمله کرده، تو و دیگر یارانت را از  کوچک و بزرگ گرفته بیرحمانه کشتند در آن مغز متعفن خود به چه فکر میکردند؟
 

آن یکشنبه صبح، وقتی که آماده میشدی تا به کلیسا بروی به چه فکر میکردی؟  آن لحظه که با لباس مرتب و شیک، آماده میشدی تا به ملاقات معبود خود  بروی در چه فکر بودی؟ آیا تصور میکردی که شاید امروز  آخرین روز حیاتت بر روی این کره خاکی باشد؟ آیا هرگز از فکرت نگذشت که تو در سرزمینی زندگی میکنی که حیوانات درنده خوی انسان نما هر روز منتظر فرصتی هستند تا خون بی  گناهانی را بریزند؟ آیا فکر نکردی که تو در شهری زندگی میکنی که وحشت سراسر آن را پوشانده؟ چرا آن روز به کلیسا رفتی؟ چرا در خانه نماندی تا خود را از خطر محفوظ بداری؟ خواهش میکنم به من و ما بگو که چرا به کلیسا رفتی؟
 

در جایی که من زندگی میکنم هیچ خطری وجود ندارد. صلح و آرامش در همه جا حاکم است. کسی به کسی زور نمیگوید. اما مردمانش، ایماندارانش، مانند تو نیستند. آنها  روز یکشنبه را به راحتی برای عبادت و مشارکت تخصیص نمیدهند. در کمال آرامش، بدون هیچ الزامی تصمیم میگیرند که امروز به کلیسا برای عبادت نخواهم رفت. خیلیها اشتیاق خود را به کلیسا از دست داده اند و ترجیح میدهند روز یکشنبه را به کارهای شخصی بپردازند تا اینکه به کلیسا بروند و وقت خود را تلف نمایند!!! اما تو آن روز، با علم به اینکه میدانستی در اطرافت چه خبر است به کلیسا رفتی؟ چرا؟ چه شد که تصمیم گرفتی تمام خطرات را به جان بخری و به خانه خدا، خانه محبوب خود بروی؟ آیا نمیشد که در خانه می ماندی و در آنجا به عبادت میپرداختی؟ راستی! چرا به کلیسا رفتی؟
به این وفاداری تو رشک میبرم. از تو محبت به مسیح در هر شرایط را یاد میگیرم.  به راستی که هیچ چیز قادر نبوده تو را از محبت عیسی مسیح جدا سازد. تو به همراه یارانت نشان دادید که هیچ چیز نباید مانع جمع شدنمان برای عبادت شود
 

خوشا بحال شما، به راستی که ملکوت خدا از ان شماست. امروز درس وفاداری را باید از شما آموخت. شما که حا ضر شدید جان خود را آگاهانه  در راه منجیمان فدا کنید. آیا چنین مردمانی از بین خواهند رفت. آیا چنین قومی نابود خواهد  شد؟ در آخر دوستان من بیایید این سوال را از خود بکنیم. آیا هرگز فکر کرده ایم که چنین وفاداری به مسیح در طول این ۲۰۰۰ سال باعث شده که ما هنوز باشیم و مطمئنا تا زمانی که چنین روحیه ای حاکم باشد باقی خواهیم ماند و هیچ کس قادر به نابودی ما نخواهد بود. بدانید که آبا و اجداد ما نیز چنین مردمان مصممی در راه ایمانشان بوده اند والا مردمی صلح جو و دست خالی نمیتوانستند  در برابر ددمنشان تاریخ ایمان مسیحی و نام آشوری را حفظ کنند. مطمئن باشید که اگر اینگونه نبود من و ما امروز به زبان دیگری سخن میگفتیم و خدای دیگری را میپرستیدیم و احتمالا جز همین شیاطین انسان نما میبودیم. پس نترسیم از آنکه قادر است جسم ما را نابود کند بلکه از او بترسیم که  ...  متی ۲۸:۱۰ .   آمین    

1 comment:

  1. ۹ وقتی پنجمین مهر را گشود در زیر مذبح ارواح کسانی ر ا دیدم که به خاطر کلام خدا و اعتراف ایمان خود شهید شده بودند. ۱۰ آنها با صدای بلند فریاد زدند : « ای خداوند قدوس و راستین ، تا به کی بر ساکنان زمین داوری نمی کنی و انتقام خون ما را از آنها نمی گیری ؟ » ۱۱ به هر یک از آنها ردای سفیدی دادند و به آنها گفته شد که اندکی دیگر بیآرامند تا تعداد همقطاران و برادرانشان که می باید مثل آنان کشته شوند کامل گردد. (مکاشفه ۶: ۹-۱۱)ـ

    ReplyDelete